سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسمس بارون

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تکرار

دختر : ساعت چنده ؟
پسر : ساعت چنده ؟
دختر : دیوونه شدی ؟
پسر : دیوونه شدی ؟
دختر : چرا هر چی میگم تکرار میکنی ؟
پسر : چرا هر چی میگم تکرار میکنی ؟
دختر : دوستت دارم عزیزم
پسر : ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه


تفاوت دید!!

وقتی یه مرد معتاد میشه : اگه زنش زن بود و به فکر زندگیش بود این بیچاره به این روز نمی افتاد، بدبختی اینا رو به این روز می کشه دیگه!

وقتی یه زن معتاد میشه: ای وای!!! خاک بر سرش ! بیچاره شوهرش دلش به چی خوشه ! چه جوری اینو تحمل میکنه؟؟

وقتی یه دختر یه کم به خودش میرسه : اوه! اوه ! ننه بابا داشت جمش می کردن!! اینا همش واسه جلب توجه دیگه!!! اینا دنیا و آخرت ندارن که!!!

وقتی یه پسر تیپ میزنه: چه پسر خوش پوشیه… هزار ماشاا… چه تیپی داره… میمیرن واسش دخترا !!


وقتی یه دختر از دار دنیا یه دونه دوست پسر داره :
چی بگم والا!!! حجب و حیا دیگه جا نداره تو این مملکت!! دیدیش … بزا دهنم بسته باشه…

وقتی یه پسر 10 تا دوست دختر داره : بزنم به تخته اینقدر خاطر خواه داره، خدا وکیلی بهترین دخترا میرن طرفش… ولش نمی کنن که…


وقتی یه آقای محترم!!! خیابون رو با پیست اتومبیلرانی اشتباه می گیره : لامذهب عجب دست فرمونی داره…


وقتی یه خانم مثلاً یادش بره راهنما بزنه: ترمز وسطیه…. بابا برو آشپزخونه قرمه سبزیتو بپز!!! والااااااا


وقتی بچه خوب تربیت شده باشه: میبینی؟ بچه ام مثل باباشه، اصلا موفقیت تو خونواده ما ارثیه
وقتی بچه تو یه درس نمره اش بشه 19/75: بله دیگه!
خانم یا پی قر و فرشه یا با این دوست موستاش در حال فک زدن و ولگردیه


وقتی تو یه جمع ، آقا پسری سر و زبون دار داره مجلس رو گرم می کنه: هزار ماشالا!!!!!!! روابط عمومیش بیسته؟؟؟!!!
شرایط بالا برای یه دختر: اوه ! اوه! دختره لوده سبک!!! خانم باش

نظر مادر شوهر در اول زندگی: میبینی شانس ما رو ؟ دختره فقط 20 میلیون جهیزیه آورده ، نمی دونم این پسره شیفته چی این عفریته شد!!!
باز هم همون مادر شوهر: دیگه چی می خواد؟ گل پسرم یه خونه 40 متری تو نقطه صفر مرزی داره، از خداشم باشه ...


خاطرات هفته اول عروس خانم انگلیسی!!

دوشنبه
الان رسیدیم خونه بعد از مسافرت ماه عسل تو خونه جدید مستقرشدیم بعدا در مورد خراب شدن ماشینمون در جاده خواهم نوشت. خیلی سرگرم کننده هست این که واسه ریچارد آشپزی می‌کنم . امروز می‌خوام یه جور کیک درست کنم
که تو دستوراتش ذکر کرده 12 تا تخم مرغ رو جدا جدا بزنین ولی من کاسه به اندازه‌ی کافی نداشتم واسه‌ی همین مجبور شدم 12 تا کاسه قرض بگیرم تا بتونم تخم مرغ‌ها رو توش بزنم .

سه‌شنبه
ما تصمیم گرفتیم واسه‌ی شام سالاد میوه بخوریم . در روش تهیه‌ی اون نوشته بود << بدون پوشش سرو شود>>
(dressing= لباس ، سس‌زدن) خب من هم این دستور رو انجام دادم ولی ریچارد یکی از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون . نمی‌دونم چرا هر دو تاشون وقتی که داشتم واسه‌شون سالاد رو سرو می‌کردم اون جور عجیب و شگفت‌زده به من نگاه می‌کردن.

چهارشنبه
من امروز تصمیم گرفتم برنج درست کنم و یه دستور غذایی هم پیدا کردم واسه‌ی این کار که می‌گفت قبل از دم کردن برنج کاملا شست‌وشو کنین.
پس من آب‌گرم‌کن رو راه انداختم و یه حموم حسابی کردم قبل از این که برنج رو دم کنم . ولی من آخرش نفهمیدم این کار چه تاثیری تو دم کردن بهتر برنج داشت .

پنج‌شنبه
باز هم امروز ریچارد ازم خواست که واسه‌ش سالاد درست کنم . خب من هم یه دستور جدید رو امتحان کردم .
تو دستورش گفته بود مواد لازم رو آماده کنین و بعد اونو روی یه ردیف کاهو پخش کنین و بذارین یه ساعت بمونه قبل از این که اونو بخورین . خب منم کلی گشتم تا یه باغچه پیداکردم و سالادمو روی یه ردیف از کاهوهایی که اون جا بود پخش کردم و فقط مجبور شدم یه ساعت بالای سرش بایستم که یه دفعه یه سگی نیاد اونو بخوره. ریچارد اومد اون جا و ازم پرسید من واقعا حالم خوبه؟؟
نمی‌دونم چرا ؟ عجیبه !!! حتما خیلی تو کارش استرس داشته. باید سعی کنم یه مقداری دلداریش بدم.

جمعه
امروز یه دستور غذایی راحت پیدا کردم . نوشته بود همه‌ی مواد لازم رو تو یه کاسه بریز و بزن به چاک (beat it = در غذا : مخلوط کردن ، در زبان عامیانه : بزن به چاک) خب منم ریختم تو کاسه و رفتم خونه‌ی مامانم . ولی فکر کنم دستوره اشتباه بود چون وقتی برگشتم خونه مواد لازم همون جوری که ریخته بودمشون تو کاسه مونده بودند.

شنبه
ریچارد امروز رفت مغازه و یه مرغ خرید و از من خواست که واسه‌ی مراسم روز یک‌شنبه اونو آماده کنم ولی من مطمئن نبودم که چه جوری آخه می‌شه یه مرغ رو واسه یک‌شنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد .
قبلا به این نکته تو مزرعه‌مون توجهی نکرده بودم ولی بالاخره یه لباس قدیمی عروسک پیدا کردم و با کفش‌های خوشگلش ..وای من فکر می‌کنم مرغه خیلی خوشگل شده بود.
وقتی ریچارد مرغه رو دید اول شروع کرد تا شماره‌ی 10 شمردن ولی بازم خیلی پریشون بود.
حتما به خاطر شغلشه یا شایدم انتظار داشته مرغه واسه‌ش برقصه.
وقتی ازش پرسیدم عزیزم آیا اتفاقی افتاده ؟شروع کرد به گریه و زاری و هی داد می‌زد آخه چرا من ؟ چرا من؟


مکالمه بین زن ومرد!

مرد: خانم خونه که محل نمیده
من برم غذا بخورم که از گرسنگی مردم

زن: بیا درستش کن
باز خوبه رفتی غذا بخوری نگفتی هوس قرمه سبزی کردم برام درست کن

مرد: عجب
یعنی میخوای قرمه سبزی درست کنی؟
نه من زیاد دوس ندارم قیمه درست کن بهتره

زن: رو نیست که سنگ پای یزده (جریان داره)
پرروووو
همین قیمه ها رو خوردی اینقدی موندی
اگه قرمه سبزی خورده بودی می شدی آه این هوا!!!

مرد: ااااااااااا
خوب من زیاد از قرمه سبزی خوشم نمیاد
تو قیمه درست کن منم قول میدم هندونه خوشمزه پیدا کنم واست

زن: باج میدی؟
خودم میرم سوپر میوه محلمون یه عشوه میام خودش یه وانت هندونه برام می فرسته

مرد: سر ناسازگاری برداشتیا
اخه مگه من چیم از اون سوپریه کمتره؟
خوب پیش خودم ناز کن تا هر چی میخوای رو برات بخرم حالا دیگه کارم به جایی رسیده تو به سوپری سر کوچه عشوه میدی؟
پررو

زن: نه بابا خوشم اومد ابهت داری
سیبیل بذاری خوب میشیا

مرد: مگه بدون سبیل خوب نیستم؟؟؟
دستت درد نکنه از تو توقع نداشتما

زن: ای وای نه بابا
منظورم این نبود
میگم سیبیل داشته باشی شبیه این میوه فروش سر کوچمون میشی
اُبُهت داره خوشم میاد

مرد: مردی اگه به سیبیل باشه که نصف زن ها هم مردن
نخیر من همینطوری همه ازم میترسن

زن: خب خوبه دیگه اینطوری جمعیت مردا هم منقرض نمی شه
همیشه نصفی مرد هست

مرد: از اون لحاظ اره
نصف مردها هم زن هستن
اینطوری تعادل برقرار میشه همیشه

زن: ایول تو دیگه خیلی مردی
حقیقت ها رو قبول داری ازت خوشم میاد حالا که اینطوره خودت برو از سوپر محلمون یه هندونه بگیر بیا با هم بخوریم

مرد: ایول خوشم امد بالاخره از عشوه ریختن تو کوچه محله دور شدی ( از خر شیطون امدی پایین)
چشم خانم شما امر بفرما بر روی چشم

بفرمایید هندونه