سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسمس بارون

صفحه خانگی پارسی یار درباره

کفشهایم

برای اینکه به من بفهماند بند کفشم بازاست بالا و پایین میپرید اما من روبه رویم را نگاه میکردم تا اینکه بغل دستیم گفت خانم با شماست برگشتم دیدم پسر بچه ی کوچکی پشت سرم است.گفتم چیشده اقا پسر !؟با دستانش اشکالی را در هوا کشید فهمیدم کر ولال است بغض راه نفسم را گرفت نوشتم چیشده ؟نوشت بند کفشتون بازه..زدم زیرگریه دست هاش رو روی چشماش گرفت و نوشت گریه میکنی؟؟!نه چشمام میسوزه یه نقاشی کوچیک کنار کاغذم کشید یه لبخند براش کشیدم برای نشون دادن خوشحالیش دست زد!